ادبیات فولکلوریک و فرهنگ شفاهی متجلی و تبلور کننده شرایط زندگی، خصوصیات اقلیمی و جغرافیایی، سلیقه و ذوق جمعی، پنداشتها و باورداشتهای هر قوم و ملت میباشند. هزارهها با پیشینه تاریخی چندین هزار ساله در جمع مردمانی قرار میگیرند که از ادبیات شفاهی غنی و پرباری برخوردار میباشند. دوبیتیها، قصهها، افسانهها، اسطورهها، چیستانها، ضرب المثلها، حمله خوانی و شهنامه خوانیها از مولفهها و عناصر بارز فرهنگ شفاهی هزارهها بشمار میرود.
از میان این عناصر فرهنگ شفاهی هزارهها، در این نبشته به افسانهها و نقّالیها اهتمام صورت گرفته است. افسانهها و نقالیها از طرفی جهت سپری کردن ایام فراغت و ایجاد فضای آکنده از خوشی برپا میشدهاند و از جانب دیگر و در ابعاد گستردهتر نمود سبک زندگی و اعتقادات این مردم میباشند.
نقالیها به محافل و مجلسهای غیر رسمی و اکثر دوستانه گفته میشود که عدهای از افراد جهت فرار از مسایب روزگار و فراموش کردن رنج و درد دنیای واقعی لحظهای که هم شده خود را رهانیده و با گوش دادن به قصهها و افسانههای که بیشتر ریشه در تخیل انسانها دارد، به تلطیف روح و آرامش قلب شان مبادرت میورزند.
هزارهها به دلیل مشکلهای روزگار و خصوصیات اقلیمی و جغرافیایی که دارد در ایام فراغت با برپایی مجلسهایی از دوران کهن تا به همین اواخر فرهنگ نقالی را زنده نگهداشتهاند. در روزهای سرد خزان و ایام طولانی زمستان در هزارستان مردم گاه به جهت سرگرمی و تفنن و گاه بخاطر فرار از مشکلها و مصایب روزگار لحظهای که هم شده تلنگری بر نا ملایمتهای روزگار زده و افسردگی ها و درد و مشقت را به حساب فراموشی حواله کرده و دل به گزین گویهها و تخیلها خوش کردهاند.
آنچه که در محافل نقّالی مهم پنداشته میشود، نقش محوری نقّال است. نقال شخصی است که با صدای گیرا و رسایش و با زیب و آذین کردن سخنانش به محفل رنگ و روح تازه میبخشند. نقّال شدن کار هر کسی نبوده / نیست. نقال شدن لاجرم مستلزم ویژگیهایی است که شامل فصاحت و بلاغت گفتاری و سلیقه و سواد بالا میباشند تا بتوانند داستانها را بگونه اعجاز گونه تلمیح و تزیین کرده و به خورد مخاطبان بدهند.
در میان نقالی در هزارستان، شهنامه خوانی، حمله خوانی و روضه خوانی برجسته و مشهور است. شاهنامه فردوسی یکی از کتابهای مهم حماسی زبان فارسی است که در آن اسطورهها، داستانها و افسانهها بیشتر در قالب نظم به مخاطب تقدیم گردیده است. داستانهای شاهنامه همچون رستم و سهراب و کاوه آهنگر مجذوب کننده و تسخیر کننده دلهاست و همین خصوصیت، بهانهای خوبی به دست هزارهها داده تا در مجالس و محافل نقالی شان از شاهنامه همچون یک منبع مهم بهره جویند.
حمله حیدری اثر باذل مشهدی از دیگر سرودههای حماسی و مشهور زبان فارسی است که به وقایع دوران پیامبر اسلام و جنگ و حماسههای خلیفه چهارم پرداخته شدهاست. در محافل حمله خوانی و شاهنامه خوانی، نقال یا همان حمله خوان و شاهنامه خوان با صدای موزون و آهنگین خود طبع آزمایی مینمایند. آنچه که در اینگونه محافل و مجالس مهم پنداشته میشود نحوه خوانش نقال است که با صدای فصیح، موزون و موسیقی وار باید ابتدا ابیات را به خوانش گیرد و بعد به تفسیر و تشریح آن به زبان عامیانه بپردازند. گاه یک نقال چنین حقی را بخود محفوظ میدارند که در لابلای تفسیر ابیات، تحلیلها و پنداشتها و موضوعهایی که با آن ابیات هماهنگی و نزدیکی محتوایی دارند، به مخاطبان بازگو کنند و نتایج و کاربرد عملی آن را در زندگی روزمره بیان نمایند.
مخاطبان در اینگونه مجالس با احترام کامل و مشحون از ذوق زدگی به نقال گوش فرا میدهند و در ختم هر بیت یا موضوع گاهم جهت تایید سر میجنبانند و گاه سوالهایی را مطرح مینمایند و در موارد نادر نقطه نظرها و نقدهایی را نیز پیشکش مجلس مینمایند.
حمله خوانیها و شاهنامه خوانیها برای هزارهها مجال و فرصتی میباشد که غم و اندوه خود را در وادی فراموشی دفن کرده و با چاشنی ادبیات حماسی و موزون گون در مخیله گاه جمعی شان به کاشتن بذرهای امید دست یازند.
روضه خوانی گونهای دیگر از ادبیات شفاهی و فرهنگ نقالی هزاره ها بشمار میرود. روضه خوانی بخشی از فرهنگ نقالی این مردم بوده که ریشه و رنگ و بوی مذهبی دارد. در اینگونه محافل، روضه خوان یک ملا یا عالم دین است که اتفاقهای و پیش آمدهای هولناک کربلا و امام حسین را به شیوه خاص نقل و روایت میکنند و مخاطبان با احترام کامل به آن گوش داده و حس همدردی با امام شان مینمایند. شاید یکی از دلیلهای پا گرفتن روضه خوانیها در کنار سنتی بودن جامعه هزاره، رنج و مشقت تاریخی باشند که بر این مردم روا داشته شده است. بگونهای که شرایط جمعی زندگی خود را با وقایع و حوادث عاشورا همسو و نزدیک یافته و با آن به نحوی احساس نزدیکی نمایند.
نقالی صرفا جهت سرگرمی و تفنن در نزد هزاره ها بکار نرفته، بلکه نوعی گرایش، شور و شعف و ذوق جمعی این مردم را به ادبیات، هنر و فرهنگ بازگو مینمایند. از مزایای جانبی آن دید و بازدید دوستانه و گاه تشریک تجربههای زندگی و نو آوریها بوده میتواند.
افسانه که از آن به مفهوم قصه، داستان، اسطوره و روایت نیز یاد گردیده، یکی از مولفهها و جنبههای دیگر فرهنگ و ادبیات شفاهی مردم هزاره را شکل میدهد.
افسانهها در کنار اینکه شرایط زندگی، فرهنگ و طرز دید و باور جمعی مردمان یک جغرافیای خاص را تبلور میدهد. افسانهها دارای بار معنایی ویژه بوده و دنیای از فلسفه درون آن نهفته است.
رازماندگاری و جذابیت افسانه در این است که قابلیت به روز رسانی را دارند و افسانه سرایان نظر به شرایط زندگی عصر و زمان خود در آن تغیراتی را وارد میکنند تا در مذاق جمعی و عامه مردم نا مانوس جلوه نکنند.
در افسانههای هزارگی، ذوق جمعی این مردم، باورها، خصوصیات محیطی و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را که این مردم حول و حوش آن زیستهاند، میتوان دریافت و درک نمود. از جمع هزاران افسانهای که میان هزارهها سینه به سینه نقل شده و تا به عصر حاضر رسیده، در اینجا به چند مورد آن اشاره اجمالی صورت میگیرد.
افسانه بزک چینی شاید از معدود افسانههای اصیل هزارگی باشد که از چارچوب جغرافیای هزارستان فراتر رفته و در قلوب مردمان بیشتری رسوخ کرده باشند. در افسانهای بز چینی، نیرنگ و صداقت به تصویر کشیده شده و ستیز این دو را به رخ مخاطب میکشاند که در نتیجه صداقت و راستی بر نیرنگ و خدعه پیروز و مستولی میگردد. در این افسانه صناعات ادبی بسیار بکار رفته و در بخشهای از این داستان دوبیتیهای شیرین هزارگی نیز در نقش مهمان مینشیند، بگونه مثال، آنجا که بز چینی بر بام خانه گرگ نجوا سر میدهد و از کودکهای ربوده شدهاش میپرسد، گرگ در جوابش میگوید:
کیستی سر بام لرزانک من
خاک میریزی سر آش مهمانک من
آش مهمانک مرا شور کردی
چشم مهمانک مرا کور کردی
افسانه بز چینی از یک نگاه، استقامت و پایداری و ایستادگی در برابر ظلم و ستم را به مخاطب دیکته کرده و از فرجام نیک صداقت و راستی به مخاطبین مژده میدهد.
افسانه آل، آلخاتو یا الخاتو از افسانههای مشهور دیگریست که در نزد هزارهها بارها قصه شده و شاید هزاران مرتبه بروز رسانی گردیده باشند و بگونه متفاوت اما با مضمون واحد نقل گردیده باشند.
در روایتهای کهن و افسانوی هزارهها آل یا الخاتو نماد شر است. طبق افسانههای کهن الخاتو حین زایمان و حمل ولادت زنان سراغ زنان را گرفته، با حمله بیرحمانه قلب و جگر این زنان را بیرون کشیده و راهی دیار ناکجای خود میشود. بخاطر جلوگیری از این مصیبت محتمل مردم اسپند و نیگره دود میکردند و در نزد پروردگار شان تقرب جسته و دست به دعا میشدند و زن تازه زایمان را تنها نمیگذاشتند. اسپند و نیگره شاید در نزد عدهای مهمل بنظر برسد اما بقول اطبا اسپند و نیگره خاصیت دارد. دود اسپند و نیگره از یک طرف میکروبها و ویروسها را از بین میبرند و از جانب دیگر انرژی منفی را زدوده و انرژی مثبت را منتشر میکنند که به لحاظ رواشناختی فوق العاده ارزشمند میباشد. هر چند الخاتو افسانه واهی و برخلاف عقل سلیم جلوه مینماید، اما این افسانه نشان دهنده محرومیت جمعی این مردم بوده که در قعر طبیعت و بدور از خدمات صحی با مشقتها و دشواریها مبارزه کرده و زیسته اند.
گرگ کشمیر از قصههای مشهور دیگر نزد هزارههاست. گرگ کشمیر در واقع حیوانهایی بودند که با زرنگی و هوشیاری خاص مردم و اهالی ده را از بین میبردند و تمام اموال و مواشی شان را با خود انتقال میدادند. گرگ کشمیر در حقیقت نماد حیله، نیرنگ و دورویی دشمنان را نشان میدهد. دشمنان که روز ملنگ است و شب پلنگ.
گرگ کشمیر سمبول جور و ستم بر علیه این مردم میباشند که از حاکمان آن عصر و ایام علیه این مردم روا داشته شده است. گرگها در حقیقت همان سربازان و نیروهای حکومتی بودند که با پوشیدن پوستین گرگ شب هنگام سران، خانها، ثروتمندان و مخالفین دولت را شبیخون میزدند و نیست و نابود شان میکردند. گرگ کشمیر از یک منظر انسانهای دو رو و در نقاب و پوستین حیوان درنده خو بودند که گاه بر خانهها و گاه در مسیر راهها و حین مسافرت مردمان بیچاره و محروم را میدریدند و از بین میبردند.
افسانه سلسال و شمامه داستان عاشقی دو دلداده هزاره را بیان میکنند. از قضا روزی سلسال که پسر شجاع و دلیر یکی از سران هزاره بود با دختری بنام شهمامه که نهایت زیبا و رعنا میباشند روبرو میگردد. در نهایت این دو عاشق هم شده و خبر به پدر دختر میرسد. پدر دختر ساخت بند امیر را شرط ازدواج این دو قرار میدهد و سلسال با گذشت روزها تلاش موفق به ساخت این بند شده و سایه شهمامه بر این بند پهن شده که تا امروز اثر زیبایی آن را همگان میبینند. در نهایت این دو دلداده به هم رسیده و در شب حجله ناگهان این دو از نظرها غایب گشته و تنها تصاویرشان در تخته سنگها و صخرههای بامیان منقش گردیده و امروزه تنها نام و آوازه آن به یادگار مانده است.
در عصر حاضر با ظهور تکنولوژی افسانهها و نقالیها دیگر در طاقچه های بلند تاریخ گذاشته شدهاند. اما با رجعت به آن میتوان به سبک هنری و ذوق ادبی مردمان یک دیار پیبرد. ادبیات شفاهی در کل و افسانه و نقالی بگونه ویژه آیینه ایست از گذشتههای دور و دراز مردمان که در یک جغرافیا و با فرهنگ خاص زندگی میکردند. در میان اقوام افغانستان هزارهها از ادبیات شفاهی پرباری برخوردار بوده که در زمانش نقش بسزایی در زندگی این مردم بازی کرده و از جانب دیگر این امر در گستره و پهنای تاریخ نشان از قدامت تاریخی و استغنای فرهنگی مردم هزاره میباشند.