گفتگوی اختصاصی خبرگزاری صدای شهروند با یک زندانی هزاره
گفتگو کننده: نصرالله محسنی
روایت نسل کشی بخشی از خبرگزاری صدای شهروند را تشکیل میدهد که در آن به روایت نسل کشی هزارهها میپردازد. مطابق بند ۲ ماده دوم کنوانسیون منع و مجازات نسل کشی مصوب ۱۹۴۸ نسل کشی عبارتند از:« قتل اعضاء آن گروه، صدمه شديد نسبت به سلامت جسمي و يا روحي افراد آن گروه، قراردادن عمدي گروه در معرض وضعيت زندگانی نامناسبی كه منتهيی بهزوال قواي جسمی كلی يا جزئی آن بشود، اقداماتيكه به منظور جلوگيری از توالد و تناسل آن گروه صورت گيرد و انتقال اجباری اطفال آن گروه به گروه ديگر.»
به قدرترسیدن طالبان درافغانستان، باعث خارجشدن افراد زیادی از افغانستان شد. مقامات حکومت پیشین، فعالان حقوق بشر، استادان دانشگاه، کارکنان نهادهای داخلی و خارجی، فعالان مدنی و امثالهم. تعدادی هم در داخل افغانستان ماندند و به مبارزه ادامه دادند، اما تعدادی هم گوشهگیری نمودند و به زندگی عادیشان پرداختند.
رویکرد طالبان در طول تقریبا دوسال با مردم سرکوبگرانه بوده است؛ طوری که افراد زیادی که در گذشته هیچگونه پیشینه نظامی و یا دولتی نداشته است از سوی طالبان بازداشت شدهاند. از سوی دیگر نقش افرادی که در این میان برای طالبان جاسوسی میکنند را نباید نادیده گرفت. تعدادی بخاطر تطمیع و یا تهدیدشدن از سوی طالبان مجبور میشوند که برای طالبان جاسوسی کنند و نشانی افرادی را بدهند که در بین مردم کمی سرشناس و یا فعال هستند.
خبرگزاری صدای شهروند در ادامه روایت نسل کشی، اینبار گفتگویی را با یک تن از آموزگاران هزاره در ارتش ملی افغانستان انجام داده است که توجه شما را به آن معطوف مینماید. در مقدمه این گفتگو زندگی نامه مختصراین آموزگار نوشته شده و سپس ادامه بحث به شکل پرسش و پاسخ صورت گرفته است. به دلیلهای امنیتی علی نام (مستعار) این آموزگار است.
اشاره: علی متولد یکی ازشهرستانهای استان غزنی میباشد و درسال ۱۳۸۵ از مکتب در کابل فارغ شده است. او بعد از سپری نمودن دوره مکتب با موفقیت و نمرات عالی در سال ۱۳۸۶ وارد دارالمعلیمن غزنی شده است. علی دوسال در این استان تربیه معلمی خوانده و بعد از فراغت در سال ۱۳۸۸ در ریاست سواد آموزی به عنوان مدیر سواد آموزی وظیفه اجرا نموده است. علی در سال ۱۳۸۹ موفق به کسب بورسیه پاکستان در رشته کمپیوتر ساینس بخش نرم افزارشده است. او لیسانس و ماستریاش را در پاکستان تمام کرده و بعد از برگشت به افغانستان رشته علوم سیاسی را نیز در دانشگاه خصوصی غرجستان به پایان رسانده است. علی در اوایل سال ۱۳۹۵ در کمپ سبلو واقع در بگرام به عنوان آموزگار در بخش کمپیوتر و مخابره از سوی آمریکاییها اسختدام شد و تا زمان سقوط افغانستان در کمپهای سبلوبگرام و مورحد(قول اردوی عملیاتهای خاص ) واقع در ریشخور استان کابل با آنها کار کرده است.
محسنی: در مورد فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی تان بگوید؟
علی: فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را از خیلی وقت شروع کرده بودم. در واقع زمانی که مدیرسواد آموزی در شهرستان مذکور بودم، فعالیتهای مدنی و اجتماعی داشتم. کار من به عنوان مدیر سواد آموزی خودش یک نوع فعالیت اجتماعی فرهنگی بود و بعد از آن آهسته آهسته وقتی که فعالیتهای ما شدت گرفت، بحث جنبش روشنایی بوجود آمد که همه بخاطر تبعیض سیستماتیک ونسل کشی هزارهها علیه دولت قبلی ایستاد شدیم. و همچنان نهادی را تحت نام نهاد ندای جوانان تاسیس کردیم. در این نهاد پنجصد نفرعضو داشتیم در بخشهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی فعالیت میکردیم و فعالیت نهاد تنها منحصر به کابل نبود بلکه در استانهای مختلف افغانستان شعب داشتیم و فعالیت میکردیم.
محسنی: درکدام بخشها کار کردید؟
علی: من به عنوان مدیر سواد آموزی در یکی از شهرستانهای غزنی کار کرده ام(به دلیلهای امنیتی از نام شهرستانی که علی در آن کار کرده است قابل ذکر نیست). همچنان در اوایل سال ۱۳۹۵ به عنوان آموزگار در بخش کمپیوتر و مخابره درکمپ سبلو ( میدان هوایی بگرام )از سوی آمریکاییها استخدام شدم. بعد از آن در تمام قول اردوهای افغانستان به حیث استاد کامپیوتر و مخابره تدریس میکردم البته زیر نظر آمریکاییها بود و آنها در کار من نظارت داشتند.
محسنی: در زمان سقوط کابل کجا بودید وچه کاری انجام میدادید؟
علی: در زمان سقوط افغانستان در کابل بودم و داشتم وظیفه خود را اجرا میکردم و بعد از اینکه متاسفانه حتا کابل هم سقوط کرد، همانجا ماندگار شدم. دلیل ماندم در افغانستان هم این بود وقتی به پاکستان بورسیه رفتم در آن زمان با خود عهد کردم که دوباره برگردم و برای کشور خود و مردم خدمت کنم و چیزی را که یاد گرفتم به دیگران نیز یاد بدهم. به دلیل علاقهای که در بخش نظامی و تدریس در کادر امنیتی داشتم این وظیفه را انتخاب کردم. زیرا نظام هر کشور ستون فقرات همان کشور را تشکیل میدهد. من در آنجا بسیار تلاش کردم و زحمت کشیدم تا به ارتش افغانستان داشته هایم را انتقال بدهم. خوشبختانه میتوانم بگویم که تعداد زیادی را به عنوان استاد در ارتش ملی افغانستان فارغ دادیم. این اساتید از بخشهای رادیو (مخابره)و کامپیوتر فارغ شدند.
محسنی: چگونه دستگیر شدید و چه زمانی؟
علی: من دو بار از سوی طالبان دستگیر و بازداشت شدهام. یکبار قبل از سقول افغانستان و بار دوم بعد از به قدرت رسیدن طالبان بود. بار اول در ۲۰ ماه عقرب سال ۱۳۸۸همان زمانی که بود مدیر سواد حیاتی بودم دستگیر شدم. دلیل دستگیر شدنم هم این بود که میگفتند چرا با خانمها کار میکنم. پروژههای سواد آموزی طوری بود، خانمهایی که از درس بازمانده بودن را باید درس میدادیم. به همین خاطر میگفتند که من به آنها درس کفری میدهم و در تلاش تغییرعقاید آنها هستم. در حالیکه کار ما سوادی آموزی به زنان بود تا آنها خواندن و نوشتن و مهارتهای زندگی را یاد بگیرند. به مدت هفت روز در قید آنها بودم و در شهرستان مقورنگهداری میشدم. در مدت هفت روز هر روز من را با شلاق و چوب شکنجه میکردند. طالبان تصمیم داشتند که من را به شهرستان رشیدا ببرند و در آنجا محاکمهام کنند. روزی که من را انتقال میدادند در مسیر راه با کمین نیروهای امنیتی و پولیس ملی روبرو شدند. درگیری شدیدی بین طالبان و نیروهای امنیتی رخ داد و من با استفاده از فرصت توانستم از محل فرار کنم. طالبان فقط دستهایام را بسته بودند و پاهایم باز بود و سرم خریطه سیاه کشیده بودند. به هرشکلی که شد خریطه را از سرم کشیدم و فرار کردم. قسمتی از راه را رفتم تا رسیدم به اولین قریه که خوشبختانه مردم محل هزارهها بودند و به من پناه دادند. بعد ازاین که دیدم وضعیت نورمال است به کمک یکی از کسانی که در آنجا در خانهاش بودم موفق شدم از آنجا به مرکز غزنی بروم. بار دوم زمانی بود که افغانستان سقوط کرد حتی کابل هم سقوط کرد وطالبان به قدرت رسیده بودند. ۲۱ حمل سال ۱۴۰۱، یک روز از خانه بیرون رفته بودم و وقتی که برگشتم همسرم گفت دو نفر کارت فاتحه دستشان بود و دنبال تو می گشتند و پرسیدند که خانه علی اینجا است و چون من نمیشناختمشان گفتم نه خانهاش اینجا نیست. من هم به تعقیب آنها بیرون شدم و متوجه شدم که آنها از اداره استخبارات طالبان است و بلافاصله خانه خود را شب بعدش از چهارراهی حاجی نوروز به ساحه ریشگریشن تغییر دادم. متاسفانه بعد از سپری شدن ۹ روز من را پیدا کردند و ساعت ۹ شب از خانه دستگیرم کردند.
محسنی: دلیل بازداشت تان چه بود؟
علی: به دلیل سابقه نظامی ام بازداشتام کردند و اینکه چرا با نیروهای امنیتی همکار بودم. میگفتند شما کسانی بودید که آنها را (ارتش افغانستان) را از همه تاکتیکهای جنگی آگاه میساختنید و روش استفاده مخابره را برای آنها یاد میدادید و ما نمیتواسنتیم از خاطر شما در سنگرها با آنها مقاومت کنیم و شکست ما مستقیمن به دست شما بوده است.
محسنی: شما را به کجا انتقال دادند و کدام اداره طالبان؟
علی: من دقیق نمیدانم که من را کجا بردند تا هنوز هم برایم معلوم نیست چون از لحظهای که دستگیرم کردند سرم خریطه سیاه کشیدند، ساعت هم ۹ شب بود و هیچ چیز را دیده نمیتوانستم. اما همینقدر میدانم که اداره استخبارات طالبان بازداشتام کردند.
محسنی: آیا محاکمه هم شدید؟
علی: محاکمه نشدم، زیرا دادگاه آنها در داخل زندان بود و همان جا هر چه میگفتند همان را عملی میکردند. داگاهی وجود نداشت. به عبارت دیگر، شخصی که از من بازجویی میکرد هم دادستان(سارنوال) و هم قاضی بود. خودش اتهام میبست و خودش هم قضاوت میکرد و شکنجه هم میکرد.
محسنی: آیا شکنجه هم شدید اگر شکنجه شدید چه نوع شکنجهای بود؟
علی: بله من شکنجه شدم، هم شکنجه روحی و هم شکنجه فیزیکی. من بیش از حد در زندان شکنجه شدم خیلی شکنجههای وحشتناک. خیلی زیاد لتوکوبم میکردند و میزدند. از پا آویزانم میکردند و ریسمان به هر دوپایم میبستند و دو در جهت مخالف میکشیدند. حتا به آلت تناسلیام سنگ آویزان میکردند. دست و پاهایام را میبستند. سنگی را که در آلت تناسلیام میبستند کش(لاشتیک) داشت تا آخر میکشیدند و بعد رها میکردند و سنگ چندین بار بالا و پاین می رفت از شدت درد بیهوش میشدم و با آب سرد دوباره به هوشم میآوردند و دوباره همان شکنجه را تکرار میکردند. هر روز چندین بار این شکنجه را تکرار میکردند. با شوک برقی نیز شکنجه میکردند و صندلی که در آن من را مینشاندند آهنی بود و تمام بدنم را لخت میکرد و با شوک برقی آنقدر شوک وارد میکرد که تا از هوش میرفتم. با انبور دست بزرگ بدنم را میکشیدند. طالبان به زندانیها آب کافی برای نوشیدن نمیدهند و من را هم آب کافی نمیدادند و به همین دلیل هر دو کلیهای من از کار افتادهاند. افرادی که شکنجهگر بودند خیلی سنگدل بودند، انگار از افغانستان نبودند. فردی که من را شکنجه میکرد معلوم بود که سالها در پاکستان زندگی کرده باشد. زیرا من در اکثر استانهای پشتون نشین وظیفه اجرا کردم و با لهجه پشتونها آشنایی دارم. فردی که از من بازجویی میکرد لهجهاش با هیچ یک از لهجههای پشتونهای افغانستان نمیخورد. از من سوالهای متعددی میپرسید اینکه با کیها رابطه دارم، آدرس و نشانی و کسانی را از من میپرسید که قبلن با من همکار بودند و وقتی که من به شخص بازجو کننده به پشتو جواب میدادم، میگفت شما هزارهها نباید اینقدرجرات داشته باشید و برایتان فرصت داده شود تا شما به عنوان استاد یا ترینر در جاهای مهم مثل اردوی ملی، پولیس ملی وامنیتی ملی کار کنید. شما همیشه باید جوالیگری کنید. با نوع برخورد و شکنجهای که میشدم اصلن امیدی برای زنده ماندن نداشتم و به همین دلیل در جواباش میگفتم مرد کسی است که خانه خود را نگهداری کند. گفت که تو برای من طعنه میزنی من گفتم نه طعنه نمیزنم بلکه اگر تو پاکستانی هستی چرا خانه خود را امن نمیسازی که آمدی اینجا به کشورما و مردم ما را اذیت میکنی. این حرفها باعث خشم بیشتراش میشد و با تمام توان لتوکوبم میکرد.
محسنی: آیا بخاطر هزاره بودن شکنجه، تحقیر و توهین شده اید؟
علی: بله، دقیقا به خاطر هزاره بودن خیلی شکنجه شدم هر باری که میزدند و میگفتند هزاره کافر و مرتد. به خاطر شیعه بودن خود بسیار آنجا زجر کشیدم و شکنجه شدم و برای من واقعن سخت بود هر لحظهای که هزاره کافر و مرتد مییگفت من یاد روزهایی میافتادم که درس میخواندم و هدفم فقط خدمت به تمام اقوام افغانستان بود اما آنها من را به خاطر هزاره بودن و شیعه بودنم شکنجه کردند.
محسنی: چگونه آزاد شدید؟
علی: باردوم که در کابل زندانی شدم در بدل ده هزار دالر آزاد شدم تمام دار و زندگی خود را فروختم دادم و برای من هیچ چیزی نماند.
محسنی: آیا بعد از آزادی تهدید شدید؟
بعد از آزاد شدن چندین بار تهدید شدم و تمام تهدیدنامههایشان پیش من وجود دارد.
محسنی: برنامه و اهدافات در آینده چیست؟
علی: برای فعلا هیچ برنامهای ندارم و در کشوری هستم که اگر برنامهای هم داشته باشی نمیتوانی پیاده کنی. مثلن حتا اگر بخواهم یک آموزشگاه کامپیوتر و زبان انگلیسی ایجاد کنم، اجازه نمیدهند. چون هیچ چیزی ندارم. سال گذشته که برای بار اول اینجا آمدم تقریبا هفت و نیم ماه بیمار شدم که کلن تکلیف اعصاب پیدا کرده بودم و هیچ کسی را نمیشناختم و فقط خواب بودم در هفت ماه تمام مصارف را از دوستانم قرض گرفتم.
محسنی: پیامتان برای مردم افغانستان و جامعه جهانی چیست؟
علی: پیام من به مردم افغانستان اینست که از نفاق و تفرقه دوری کنند. زیرا هیچ کسی را به جایی نمیرساند، دست به دست هم بدهیم. بهویژه قوم پشتون را خطاب قرار میدهم که یک مَثل است میگوید، اگر آسیاب هم از پدرات هست به نوبت است. اگر شما این کشور را مستعمره خود میدانید و میگویید که افغانستان مال ما هست. فکر نکنم شما این را ثابت بتوانید که تنها مال پشتونها است. من از قوم پشتون میخواهم که پلهای پشت سر خود را خراب نکنند. تمام مردم افغانستان را به اتحاد، همدلی و همبستگی توصیه میکنم از قوم و قومگرایی دوری کنند و همه دست به دست هم بدهند مثل یک برادر. و این گروه منفور که ترکیباش از یک قوم خاص است و برای همه مردم افغانستان سخت است به شرط این که غیرت سخت گفتن را داشته باشند و بگویند که سخت است این را باید ما نه بگوییم و یک حکومت همه شمول به وجود بیایه تا همه در آن سهم داشته باشد. خواهش من از جامعه جهانی اینست که باید به هیچ وجه طالبان را به رسمیت نشناسند. طالبان یک گروه تروریستی است که تمام مردم افغانستان بهویژه قوم هزاره و شیعه را قتل عام و نسل کشی میکنند. از جامعه جهانی خواهش دارم که همکاران خود را در افغانستان تنها نگذارند کسانی که مثل برادر در آن زمان یا با قلم یا با تفنگ جنگیدند و در میدان مبارزه همراهیشان کردند، نباید تنها بگذارند و فراموش کنند مثل کشورهای آمریکا، انگلیس و ناتو و برای آنها چارهای بسنجدند و در یک مکان امن انتقال دهند.