در دو روز گذشته مقامات بلند پایه ایران هشدارهای جدی به طالبان بخاطر حقابه این کشور دادهاند. ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران در یک سفر به استان سیستان و بلوچستان به گونهای بیسابقه به مقامات طالبان هشدار داد.
رئیسی در گفتگو با تلوزیون صدا و سیما خطاب به طالبان گفت: “من میخواهم به حاکمان افغانستان عرض بکنم که مطلب ما را مطلب عادی تلقی نکنند و بسیار جدی بگیرند. من دارم اخطار میکنم و هشدار میکنم به حاکمان افغانستان که حق آب مردم استان سیستان و بلوچستان را بدهند.”
حسینامیر عبداللهیان نیز طالبان را هشدار داده است که حقابه این کشور را تامین نمایند.
طالبان نیز در مقابل این هشدارها سکوت نکردند و با انتشار بیانیهای، اظهارات مقامات ایرانی را زیانآور خوانده و آن را بهضرر هر دو کشور عنوان نمودند.
حال سوال اساسی اینجاست که آیا واقعا ایران به دنبال حقابه خود از طالبان میباشد، یا بخاطر ترس از نزدیکی طالبان با آمریکا این بازی را به راه انداخته است؟
سیاست ایران در قبال افغانستان همیشه سیاستِ معطوف به فرصت بودهاست. این کشور بعد از کنفرانس بن رابطه خود را با جبهه ائتلاف شمال تا حدودی تغییر داد. زیرا ایران میدانست که آمریکا دیگر به این جبهه اعتماد نمیکند و در صدد تضعیف آن خواهدبود. به همین خاطر تا حدودی رابطه خود را با سران این جبهه از سطح استراتژیکی به سطح روابط عادی تقلیل داد و حتی با بعضی از رهبران قطع رابطه نمود.
در حالیکه با حکومت کابل به رهبری حامد کرزی همکاریهای نزدیک داشت. این رابطه در حدی نزدیک بود که مقامات سفارت ایران، حتی در داخل هواپیما به رئیس دفتر حامد کرزی، پول نقد داده بود.
در انتخابات ۲۰۰۹، حکومت ایران یکبار دیگر به سراغ متحدان قبلی خود رفت و از دکترعبداللهعبدالله به عنوان یک چهره جهادی نزدیک به جمهوری اسلامی حمایت کرد و تلاش داشت که تعدادی از رهبران هزاره را نیز در کنار وی جمع نماید. حکومت ایران با پرداخت پول نقد به دکترعبدااللهعبدالله میخواست که ائتلاف ضد آمریکایی را در افغانستان بهوجود بیاورد. اما با شکست عبداللهعبدالله در انتخابات ۲۰۰۹، نقشههای ایران برای یافتن یک متحد استراتژیک بی نتیجه ماند و دکترین سیاسی این کشور طرح حمایت از طالبان را به مقامات این کشور پیشکش نمودند.
با وجود اینکه حکومت ایران از طالبان بخاطر کشتن دیپلماتهای این کشور در مزار شریف، چندان دل خوشی نداشت. اما با اینحال، بخاطر منافعی که در افغانستان دنبال میکرد، باز هم از آنها حمایت نمود. چنانچه با گسترش جغرافیای جنگ و قوت گرفتن طالبان و همچنان تیره شدن روابط کرزی با آمریکا، این امکان برای حکومت ایران بوجود آمد که با شُل کردن سر کیسه، طالبان را با خود همراه سازد. از آنطرف طالبان نیز نیاز به منابع مالی داشتند و به هر ریسمانی چنگ میزدند که بتوانند امکانات دریافت نمایند.
حکومت ایران به صورت پنهانی روابطشان را با طالبان آغاز نمودند و سلاح و پول از طریق مرزهای این کشور به طالبان تحویل داده میشد. حتی زمینه رفت و آمد و تداوی را نیز برای مقامات طالبان فراهم میکرد. ملا اختر منصور که در واقع جانشین ملا عمر محسوب میشد، در یک حمله هوایی، پهباد آمریکایی، هنگام برگشت از ایران به تاریخ ۲۱ می ۲۰۱۶ کشته شد. گمانه زنیها درمورد رابطه این گروه با ایران وجود داشت، اما مقامات ایرانی همیشه آن را انکار مینمودند.
مورد دیگری که حکومت ایران را ترغیب میکرد تا از طالبان حمایت نماید، ظهور داعش در سوریه و عراق بود. داعش در افغانستان نیز فعالیتهایش را آغاز کرد. در استانهای ننگرهار، جوزجان، فاریاب، نیمروز و زابل حضور فعالانه داشت و این وضعیت زنگ خطری برای حکومت ایران بود، زیرا ایران در سوریه و عراق بهطور مستقیم با داعش درگیر بود. سپاه پاسداران، لشکر فاطمیون، لشکر زینبیون، حشدالشعبی و شاخه نظامی حزبالله لبنان از جمله نیروهای نظامی ایران درجنگ با داعش در خط مقدم نبرد شمرده میشدند.
فعالیتهای داعش باعث شد که حکومت ایران از افغانستان نیز چشم برندارد و اوضاع افغانستان را زیر نظر داشته باشد. با باز شدن دفتر سیاسی طالبان در دوحه قطر، امیدها را برای حکومت ایران در جهت برقراری روابط متفاوتتر از قبل با طالبان زنده کرد، زیرا حکومت ایران، این گروه را به عنوان نیروی آماده علیه داعش میدید و امیدی به حکومت افغانستان برای مهار آن نداشت. حکومت ایران معتقد بود که داعش دست پرورده آمریکا میباشد و حکومت افغانستان بدلیل اینکه متحد آمریکا محسوب میشد، چندان قابل اعتماد برای این کشور نبود.
حکومت ایران با حمایت صدر ابراهیمی و ذاکر قیوم در حوزه جنوب غرب باعث شد که این دو تن سهم زیادی در پیروزیهای طالبان داشته باشند. حکومت ایران از طریق این دو مقام بلند پایه طالبان، توانسته بودند که تعهد مقامات این گروه را برای تامین حقابه و مبارزه با داعش در بدل تامین مالی و تسلیحاتی بگیرند.
در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱، حکومت افغانستان سقوط کرد و قدرت به دست طالبان افتاد. اما روابط ایران با طالبان همچنان باقی ماند و سفارت این کشور به کارش در افغانستان ادامه داد. مقامات ایرانی بخاطر جلب اعتماد طالبان سفارت افغانستان در تهران را در فبروری ۲۰۲۳ تحویل این گروه دادند. اما حالا با گذشت مدتی از ماه عسل ایران و طالبان، کار به جایی رسیده است که مقامات بلند رتبه دو طرف همدیگر را هشدار میدهند.
آنچه که بیشتر در پس این جست و خیزکهای مقامات حکومت ایران قابل دید است بنظر میرسد، نگرانی آنها از نزدیکی طالبان با آمریکا میباشد و نه موضوع حقابه این کشور. مقامات این کشور با مطرح کردن موضوع حقابه قصد دارند دو هدف را دنبال میکنند.
اول، حکومت ایران تلاش دارد که با دشمن تراشی به مردم این کشور بگوید که اگر دست از مخالفت برندارند، دشمن در کمین است و احتمال دارد ایران به وضعیت افغانستان، سوریه و عراق تبدیل شود.
دوم، حکومت ایران نگران نزدیکی طالبان با آمریکا میباشد و از سفر اخیر نخست وزیر قطر به قندهار و دیدار با ملاهبتالله احساس خطر نمودهاست. قطریها حامل پیام مهمی از سوی آمریکا به طالبان بودند. این پیام که قربانی اول آن ملاحسن آخوند بود، به طالبان گفته شده که مهلت تمام است و باید به خواست جامعه جهانی تمکین کنند. اگر طالبان بهخواستهای آمریکا تن بدهند و از سوی این کشور به رسمیت شناخته شود، امکان دارد طالبان، دیگر حرفشنو حکومت ایران نباشد و در روابط خود از زور و سیاست برابر در مقابل این کشور استفاده خواهد کرد.
در نتیجه اگر این هشدارهای حکومت ایران بر طالبان موثر واقع نگردید، پلان B ایران چه خواهد بود؟
ایران سه گزینه در اختیار دارد.
گزینه اول: به رسمیت شناختن طالبان، قبل از به رسمیت شناختن این گروه توسط آمریکا و غربیها. این فرضیه به دور از امکان نخواهد بود. شاید ایران زمینه به رسمیت شناختن طالبان را با چین و روسیه، نیز فراهم کند.
گزینه دوم: فشار آوردن بر اقتصاد مردم با قطع روابط تجارتی و اخراج مهاجران، البته این گزینه چندان کارایی بر طالبان ندارد. زیرا حالا نیز وضعیت مردم زیر خط فقر قرار دارد و برای این گروه هیچ اهمیتی ندارد.
گزینه سوم: تقویت مخالفان طالبان، البته ایران همیشه از این سیاست در گذشته بهره برده است و اگر چند این گزینه برای حکومت ایران مصارف زیادی را در پی خواهد داشت.
نویسنده: نصرالله محسنی