موضوع فقر، محدود به یک یا چند کشور نیست، بلکه مساله فقر فراگیر است و برای هر کشوری در هر سطح از توسعه یافتگی مطرح میشود. اما در افغانستان پدیده فقر چند بعدی است. اقتصاد افغانستان مثل بیمار است که این بیمار در عین زمان دچار امراض گوناگون میباشد. فقر، بیکاری، فساد، حکمرانی ناکارآمد، ناامنی، ویروس کرونا، جنگ، خشک سالی و اخیرن تسلط طالبان و سقوط ناگهانی جمهوریت اقتصاد بیمار افغانستان را دچار چالش کرده است. با تسلط طالبان جمع زیاد از شهروندان و نخبگان، کشور را ترک کردند، جمع زیاد از شهروندان شغلشان را از دست دادند و مصروف کار های شاقه شدند. کسب و کارهای زیاد متوقف شدند، کار نهادهای بینالمللی در کشور متوقف شد. عملا اقتصاد کشور از هم فرو ریخت.
عوامل متعددی باعث پدیده فقر میشود، بنابراین برحسب نوع علتی که باعث فقر میشود باید سیاستی اتخاذ شود که همان نوع فقر را از بین ببرد. در ذیل به انواع فقر و علت هر کدام و راهکار مبارزه علیه پدیده فقر میپردازیم.
۱.فقر ذاتی: فرد یا افراد از جامعه که توانایی جسمی و ذهنی انجام فعالیت را نداشته باشد. افرادی که دارای معلولیت هستند یا افراد کهن سال و یا هم افراد خرد سال، در جوامع قبیلوی و سنتی مثل افغانستان به لحاظ جنسیتی زنان را طالبان اجازه کار نمیدهند. یا به دلایل مشابه دیگر نتواند در شرایط یکسان با سایر افراد رقابت کنند تا وارد بازار کار شوند. افرادی که در این گروه هستند، همواره در فقر خواهند بود چون قابلیت ندارند که درآمد کسب نمایند و توانایی خروج از فقر را ندارند. این گروه چون فقر ذاتی دارند و هیچ حامی رسمی ندارند بنابراین خود بخود فقر آنها برطرف نمیشود. این گروه از فقیرترین گروه فقرا محسوب می شوند و از شدیدترین نوع فقر رنج میبرند. اقتصاد کشور در هر شرایط باشد چه اقتصاد شکوفا باشد و چه اقتصاد در وضع رکود، وضعیت این گروه تغییر نمیکنند چون فاقد حامی رسمی هستند. بنابراین راه حل این است که دولت از طریق نظام تامین اجتماعی به این گروه رسیدگی نماید و تحت پوشش دولت قرار بگیرند تا به مرور زمان از تله فقر نجات یابند. تجربه کشورهای توسعه یافته هم با این گروه اجتماعی چنین است. ابتدا نهاد تامین اجتماعی ایجاد می شود و سپس افراد معلول، کهن سال و بی سرپرست و سایر افراد که در این گروه شاملاند تحت پوشش مستقیم دولت قرار میگیرند.
۲. فقر ناشی از «بیکاری»: افراد که توانایی کار کردن را دارند و دنبال شغل میگردند. اما نتوانستهاند برایشان شغل بیابند. بیشرین جمعیت فقرا در کشور در همین کتهگوری است که دنبال شغل هستند. اما کار پیدا نمیشود. هرگاه سیاستگذاری روی سه مولفه رشد اقتصادی، مهار تورم و کاهش بیکاری بصورت درست اجرا گردد بدون شک اوضاع بازار کار رونق میگیرد و نرخ بیکاری کاهش یافته و جمعیت زیاد صاحب شغل میشوند. البته در شرایط فعلی در حکومت طالبان که در راس ادارات و نهاد های اقتصادی و تخصصی مولویهای حضور دارند که فاقد سواد اولیه هستند چه رسد بر اینکه از تخصص و مسلک خاص بر خوردار باشند، بعید بنظر میرسد که بازار کار رونق بگیرد و شغل ایجاد شود و نرخ بیکاری کاهش یابد. البته در هر اقتصادی حتا اقتصاد های توسعه یافته بیکاری وجود دارد، بیکاری بین ۳ الی ۵ درصد بیکاری طبیعی است. اما بیکاری که در افغانستان و کشورهای توسعه نیافته وجود دارد، بیکاری درازمدت است. فردی که در افغانستان بیکار است، ممکن برای مدت یکسال یا هم بیشتر بیکار باشد اما در کشورهای توسعه یافته بیکاری چرخهای است. مثلاً اگر در کره جنوبی ۳ میلیون بیکار باشد. سه ماه بعد اکثریت جمعیت ۳ میلیون بیکار کره جنوبی صاحب شغل می شوند و افراد دیگری جایشان را میگیرد، کسانیکه بیکار میشوند هم به علت نبود شغل یا تعطیلی کارخانه نیست، بلکه بخاطر تغییر شغل یا دستمزد کم و… است. بیکاری در افغانستان، بیکاری بلند مدت است و این بیکاری هم ناشی از اجرای نادرست سیاستهای اقتصاد کلان است. پس اگر سیاستهای اقتصادی بر اساس نظریههای علم اقتصاد اجرا گردد و فقر نوع دوم که فقر ناشی از بیکاری است، رفع میشود. در افغانستان بیکاری یک از معضلات تاریخی بوده است که در هیچ مقطع تاریخ سیاستهای اقتصادی بصورت درست اجرا نگردیده است. در حکومت قبلی هم اقتصاد کشور بیش از ۵۰ درصد بیکاری داشت، که تمام نهادها و ساختارهای اقتصادی فعال بود. رونق بازار کار و اجرای سیاستهای درست اقتصادی در توان حکومت طالبان نیست.
۳. فقر«شاغلان»: افرادی که توانایی کار کردن را دارند و شغل هم دارند اما دستمزد و درآمدی که کسب میکنند، نمیتوانند قدرت خرید مورد نیاز آنها را تامین کنند. با تسلط طالبان در کشور معاش اکثر کارمندان دولتی و خصوصی کاهش یافته است از طرف دیگر تورم کالاهای اولیه و ضروری افزایش یافته است. مثلاً دست فروشی که شغل دارد اما آنقدر درآمداش کاهش یافته است که در یک ماه نمیتواند مواد غذاییاش را خریداری نماید. معلم یا کارمند دولت را در نظر بگیرید که با معاش ماهانهاش نمیتواند تمام کالاهای ضروریاش را تامین نماید. با تسلط طالبان نرخ ارز بصورت بیسابقه افزایش پیدا کرده است، جهش نرخ ارز بدون شک باعث تورم کالاها گردیده است. در سایر کشورها هرگاه تورم بیشتر میشود به همان میزان دستمزد و معاشات افزایش مییابد تا قدرت خرید افزایش یابد. اما حکومت طالبان با افزایش نرخ تورم معاشات را هم کاهش داده است. طالبان توانایی مهار تورم را ندارند. فقر شاغلان شدیدترین نوع فقر نیست. اما پس از تسلط طالبان شایعترین نوع فقر است. اکثریت طبقه شاغل به علت کسادی بازار و گران شدن مواد اولیه در گروه فقرا قرار گرفته است چون درآمد شان کفاف زندگی ابتدای شان را نمیکنند. اینکه چرا افراد شاغل فقیر هستند و چرا جمعیت شان بیشتر است؟ هرگاه در یک اقتصاد، فقر شاغلان پدید بیاید بدون تردید رابطه منطقی بین تولید و اشتغال وجود ندارد. هرگاه نظام بازار در یک کشور حاکم باشد و تمام اصول بازار آزاد در یک اقتصاد رعایت گردد، بین تولید و اشتغال یک رابطه معنا دار بوجود میآید. حکومت طالبان نه بازار آزاد را به رسمیت شناخته و نه هم پیرو سایر مدلهای اقتصادی است. در این اواخر طالبان در پی کنترل قیمت کالاها برای فروشندگان نرخ نامه داده است. در بازار آزاد و رقابتی بخاطر شباهت کالاها و تعداد زیاد عرضه کنندگان به هیچ وجه سود که در بازار انحصار و بازار انحصار چند جانبه وجود دارد، نیست. کمترین سود در بازار رقابتی است، چون تعداد فروشندگان و تعداد خریداران آنقدر زیاد است که هیچ کسی نمیتواند قیمت را تعیین نماید، بلکه مکانیسم بازار قیمت را تعیین میکنند. پخش نرخ نامه و کنترل قیمت در بازار رقابتی و مسدود ساختن فروشگاه ها نشان از بی اطلاعی و برخورد غیر مسوولانه با نظام بازار رقابتی و آزاد است. متاسفانه بازهم از حکومت طالبان انتظار نمیرود که فقر شاغلان را برطرف سازد در حالیکه هیچ آگاهی از نظام بازار آزاد ندارند و هیچ تعهدی به اصول بازار آزاد ندارد.
۴.فقر«جغرافیایی»: فقر جغرافیایی دارایی ویژگیهای ذیل است:
الف) سطح پایین کیفیت عمومی، بخصوص در زمینه آموزش، صحت،حمل و نقل که مانع انباشت سرمایه انسانی میشود و در نتیجه مانع افزایش ظرفیت درآمدی میشود.
ب) شرایط بد و ضعیف زیرساخت ها که تجارت و رشد را محدود میسازد.
ج) نبود تکنولوژی و عدم بکارگیری از تکنولوژی در تمام بخشها( کشاورزی، خدمات).
د) آب و هوای نامساعد .
هرگاه دو فرد با استعدادهای یکسان در دو جغرافیای متفاوت مثلاً فرد اول در جلال آباد و فرد دوم در غور زندگی نماید. بدون شک فرد اول از فرصتهای بهتر و بیشتر و مرفهتری برخوردار است. اما فرد دوم از فرصتهای که فرد اول دارد بی بهرهاند. برای اینکه از فقر جغرافیایی افراد یا جمعیت از کشور رهایی یابند، باید دولت از طریق انتقال منابع مالی به این مناطق محروم کمک نمایند. این کمکها میتواند بصورت کمکهای مالی یا سرمایهگذاری زیربنای( ساخت جاده، خط ریل، پل) یا ارایه خدمات (آموزشی، بهداشتی و حمل و نقل) باشند.
مناطق هزارستان به علت کوهستانی بودن، آب و هوای نامساعد و تبعیض تاریخی از طرف حاکمان بخاطر قومیت و مذهب خاص شان و همچنان عدم سرمایه گذاری در زیرساختهای آنها از فقیرترین جغرافیای کشور به شمار میرود. در مناطق هزارستان دهاقین در یک فصل کشاورزی دارند چون هوا سرد است.
۵. فقر ناشی از اعمال سیاستهای دولت: دولت ممکن است سیاستی را اجرا نماید که منجر به توقف فعالیتهای یک تعداد از افراد گردد. و شغل شان را از دست داده و به گروه فقرا قرار بگیرند. مثلاً دولت طالبان اجازه کار برای زنان را نمیدهند. زنی را تصور کنید که نان آور خانواده هشت نفرهاش بوده و با از دست دادن شغلاش به گروه فقرا پیوسته.
افغانستان جغرافیای فقر و فساد و خشونت است. فقر و فساد و خشونت از ویژگیهای جغرافیایی به نام افغانستان است. کمکهای بشر دوستانه جهانی فقط افراد را از مرگ نجات میدهد، به هیچ وجه باعث رهایی از فقر نمیشود. آینده تاریک و مبهم و گسترش بیشتر فقر در جغرافیایی افغانستان متصور است. طالبان توان مدیریت و توان سیاستگذاری درست اقتصادی را ندارند، بنابراین خروج از تله فقر بعید بنظر میرسد.
رجب علی احمدی
تحلیل گر مسائل اقتصادی