«طالبان میگویند اگر در گیر آمدید شما کراچیوانها را بندی میکنیم. ششماه بندیتان میکنیم. ما را در غریبی کردن نمیمانند. اذیت میکنند. برای یکلقمه نان در سرک کارکردن نمیمانند. خیلی اوقاتِ ما تلخ است!»
دیروز دقیقا حس کردم که هوای شهر کابل چقدر داغ شده است؛ شدت گرمای آن را در لبهای خُشک و ترکبرداشتهای کارگری دیدم که با کمال جرات حاضر به گفتوگو با خبرگزاری صدای شهروند شد.
ظلم و خباثت طالبان، این مردههای گریخته از گورستان شریعت، بر پدیدههای طبیعی نیز بیاثر نبوده است. پس از دو سال قحطیای نفوذکرده در جسمُوجان همه چیز، میبینم که افغانستان، بهویژه کابل، به معنای دقیق کلمه، دوزخی شده در دل آسیا. قحطیای مرگزا یعنی: آفتاب کابل را داغتر و دوزخیتر چون میلهای داغو سُوزان پشت گردنت حس کنی. باد را بخیلتر از همیشه گموگورشده بیابی. دریای کابل را شکمخالیتر از دورهی قبلی طالبان ببینی. خیابانها خالی از جنبوجوش و رونق کاروبار.
در این شماره از «روایت زندگی زیر سایهی طالبان» به درددلهای کراچیوانی میپردازیم که صدای هزاران کارگر خیابانی شده است.
غرب کابل، دشت برچی، در دو سال اخیر، شاهد هزاران کارگر خیابانی بوده است. نبود کاروبار از یکسو و افزایش مالیات از سوی دیگر، دکانداران را نیز مجبور به کارگری در خیابانها کرده است. جنگجویان طالبان نه تنها که با کارگران رفتار درست ندارند که غرفههای شان را نیز چندین بار جابهجا کردهاند. از پل سوخته میرانند به جایی دیگر. از جایی دیگر مجبور شان میکنند بروند و محل دیگر برای شان پیدا کنند.
به گفتهای کراچیوانها، طالبان تمام کراچیوانهای غرب کابل را آزار و اذیت میکنند. در خیابانهای به راحتی نمیگذارند گشت و گذار کنند. چندین تن از کراچیوانها را دستگیر کرده و به سمت بادام باغ انتقال دادهاند. بایومتریک میکنند و افراد را مشخص میکنند. تعدادی از کراچیوانها میگویند که طالبان از مواد شیمیایی برای تزریق استفاده میکنند تا افراد را بیهوش کنند.
کراچیوانی که با ما گفتوگو میکند، اسمش را «احمد» معرفی کرد؛ اصالتا از میدانوردک. حرفها و درددلهایش را بدون کموکاست روایت میکنم:
«سلام و علیکم. مانده نباشید. کراچیوان استم. کراچی یکتیره دارم در غرب کابل. در غرب کابل طالبان هیچ کسی را نمیماند که کراچیوانی کند. غریبی کند. بیچارهها خرچ خانه دارند. کرای خانه دارند. نمیمانند که کار کار کنیم. میبرند در بادام باغ. بایومتریک میکنند. طالبان میگویند: «بعدا اگر در گیر آمدید شما کراچیوانها را ما بندی میکنیم. زندان تان میکنیم. نام تان بد شده.» حالی ما چی بخوریم. ما را در غریبی کردن نمیمانند. اذیت میکنند. آزار میدهند. میبرند بندی میکنند. ده روز، پانزده روز بندی میکنند. بار سوم میگویند شش ماه بندی تان میکنیم. حالی ما چی گناهی کردیم بیادر. شش ماه بندی شویم. چی گناهی کردیم. برای یک لقمه نان ما را در سرک کار کردن نمیمانند. صحنه غریبی کردن ما را تنگ کردند. خیلی اوقات ما تلخ است. هیچ کار کردن نمی مانند. ما چی کار کنیم. هیچ نمیدانیم چی کار کنیم به خدا.»
وقتی از کاروباری که هیچ سروکلهاش پیدا نیست، از کارگری بپرسی بهشدت فوران میکند. کوه بابا اگر از آتش دلش لحظهای بیرون بریزد، شاید از داغِ دلِ کراچیوان کمتر باشد. آتشفشانی از درد و رنج روزگار نامرگ!
آهی کشید و سوزمندانه حرف زد:
«وله وضعیت ما که خراب است. کار کردن وقتی که نمانند از کجا کنیم. او وقت اگر صد روپه کار میکردیم حالی پنجاه روپه، ده روپه هم کار نمیتوانیم—البته در طول هفته. از کجا کنیم. وقتی کار کردن نمانند. گشتن نمانند. شیشتن نمانند. ما از کجا کنیم. به دربار خدا بند ماندیم. در یک محاسبه بد بند ماندیم. صحنه کارگری را برای ما تنگ ساخته است. پیسه خانه داریم. پیسه کرای خانه داریم. پیسه برق داریم. میگویند دفعه دیگر گیر آمدید شما را دستگیر میکنم. حالی ما چی کار کردیم که ما را بندی می کنید؟ برای یک لقمه نان روی سرک بیرون می شویم ما را کار کردن نمیمانند.»
گروه طالبان که نه گوشی برای شنیدن دارند و نه تصمیمی برای اقدام کردن، پیرمرد کراچیوان امیدوار است حرفهایش، صدایش به گوش نهادهای بینالمللی برسد.
«توقع ما همین است که سر طالبان فشار بیاورند. کار کردن بمانند. از سازمان ملل متحد از هر نهاد بین المللی بخاطر خدا، بخاطر انسانیت ما را اجازه بدهند که به کار و بار خود برسیم. سر طالبان فشار بیاورند که دیگر ما اذیت نکنند. دختران ما را به مکتب رفتن نمیمانند. بچههای ما را کار کردن نمیمانند.»
به عنوان گزارشگر از خبرگزاری صدای شهروند تلاش می کنیم که صدای شما را به صورت مخفیانه به گوش نهادهای مسئول بینالمللی برسانیم. چون جان خود ما هم در خطر است. مشکلات امنیتی بهشدت دامنگیر خبرنگاران است. تلاش میکنیم حداقل صدای شما در بیرون از کشور باشیم.
کاپلا و ایسنو