جدیترین چالش سد راه نوسازی و اصلاحات در کشورهای سنتی همچون افغانستان در توالی چند سدهای اخیر شکاف عمیق طبقات شهر و روستا بوده است. روستاییان در قبال هرگونه تغییر و ریفورم که منجر به تحول و دگرگونی در ارزشها، هنجارها و سبک زندگیشان شوند، اغلب واکنش منفینشان میدهند، چرا که بین نخبگان حکومتی که اکثرن تحصیلیافتگان شهریاند و روستاییان نوعی بیاعتمادی، بیگانهپنداری و دشمنانگاری وجود دارد که هرگونه دستکاری در سویچ عرف و عنعنات را از سوی نخبگان شهری و اراکین دولتی به مثابه بیاحترامی و دشمنی به سبک زندگیشان تعریف کرده و با آغاز شورشها و بغاوتها در تلاش مقابله با آن بر میآیند. از تجددگرایی دوره امانی تا اصلاحات دوران جمهوریت، یکی از عوامل مهم بازدارنده این اصلاحات که عقربهای آن را به سمت معکوس چرخانده، تقابل و موضعگیری روستاییان محافظهکار علیه این اصلاحات بوده که در نهایت با انقلاب روستایی چنین اصلاحاتی به ثمر ننشستند.
نوسازی بیشتر با رشد شهر سنجیده میشود. شهر به گونهای کانون فعالیتهای نوین اقتصادی، طبقات نوین اجتماعی، فرهنگ و آموزش نوین میباشد. چندانکه با روستای سنتی از بیخوبن متفاوت میشود. نوسازی سرشت شهر را دگرگون میکند و تعادل میان شهر و روستا را از بین میبرد. فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی در شهر چند برابر میشود و این خود به پیدایش گروههای اجتماعی تازه و نیز رشد یک آگاهی اجتماعی نوین در میان گروههای اجتماعی قدیم میانجامد و افکار و فنون نوین وارداتی در شهر نمایان میشوند. این گروهها خواستار کارایی سیاسی هرچه بیشتر و نوعی اشتراک در نظام سیاسی کشورند. در ضمن، نوسازی ممکن است درخواستهای تازه را برای روستانشینان مطرح سازد و دشمنی آنها را نسبت به شهرنشینان دامن زند. در این زمان، اجتماع دچار یک شکاف بنیادی میشود. جامعه هنوز روستایی است ولی سیاست آن شهری گشته است. به قول ساموییل هانتینگتون، در کشورهای در حال توسعه، هرچه سیاست شهریتر شود، استواری آن نیز کمتر میگردد. گرچه رادیو و تلویزیون زبان و امیدهای شهر را به دهکده میبرد و وسایط نقلیه زبان و باورهای روستا را به شهر میآورد، قوم و خویشهای پراکنده در شهر و روستا غالبن در تماس با یکدیگرند و زیرساخت نوین، فراگرد نوسازی شکاف میان شهر و روستا را تنگتر کرده است اما آن را به کلی از میان برنداشته است. تفاوتها هنوز اساسیاند. سطح زندگی در شهر غالبن چهار تا پنج برابر بالاتر از روستا است. بیشتر آنهایی که در شهراند، باسوادند و اکثریت روستانشینان بیسواد. فرهنگ شهر، باز، نوین و دنیوی است، حال آنکه فرهنگ روستا، بسته، سنتی و مذهبی بهجای مانده است.
بنیادیترین مسایل سیاسی در یک جامعهای در حال نوسازی، فراهمآوردن وسایلی برای پرکردن این شکاف و باز ایجاد وسایلی برای تامین وحدت اجتماعی است که فراگرد نوسازی نابودش کرده است. در صورت پرنشدن این شکاف، سرانجام، عناصر روستایی قدعلم میکنند و نخبگان حاکم شهری را بر میاندازند و بدینسان پایان نظام سیاسی شهری را رقم میزنند. این قدعلمکردن روستا معمولن با خشونت همراه است و در این مرحله، سیاست جامعه دستخوش نااستواری شدید است. افغانستان از آن جمله کشورهای سنتی است که در آن نوسازی و اصلاحاتی که از طرف حکومت و نخبگان شهری روی دست گرفته شده است توام با واکنش منفی و شورش روستاییان مواجه شده که در بسیاری موارد به فروپاشی نظامهای حاکم ختم شده است.
در اینجا چند مورد از شورش روستاییان را در افغانستان به بررسی گرفته شده است:
نوسازی و اصلاحات امانی و شورش روستایی
اماناللهخان با اعلام استقلال افغانستان و تغییر عنوان خود از امیر به شاه به قدرت رسید. از نخستین نتایج عملی استقلال افغانستان، ایجاد مناسبات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و بازشدن دروازههای افغانستان به روی فرهنگ، تمدن، اندیشه و افکار جدید بود. وی بعد از استرداد ـ استقلال افغانستان در دو مرحله به عملینمودن رشته اصلاحات در زمینههای فرهنگی-اجتماعی، اقتصادی، اداری و مالیاتی پرداخت. دورهای اول اصلاحات که با اعلان پادشاهی وی آغاز گردید پرثمرترین دورهای اصلاحات وی میباشد. از مهمترین اقدامات شاه امانالله در دور اول اصلاحات، تدوین قانون اساسی با نام نظامنامه اساسی دولت علیه افغانستان و قانون جزا بود که طبق آن امتیازاتی که باعث قدرتمندی عشیره محمدزاییها، خانها و روحانیان شده بود، لغو و در اختیار سه قوهای مقننه، اجراییه و قضاییهای دولت قرار گرفت. همچنان طبق این قانون اساسی یک تعداد معین از حقوق سیاسی افراد مثل آزادی بیان، آزادی فردی و آزادی نشرات تامین شد. اصلاحات دور اول موجب خرسندی مردم گردید اما مخالفت قشرهای صاحب امتیاز را برانگیخت. از آن جمله، ملاها که وظیفه قضا را در انحصار خود داشتند و قدرت و پایگاه اجتماعیشان در روستاها متمرکز بودند، وضع قانون جزا را به منزلهای تخطی بر حقوق و امتیازات خود شمرده و به تبلیغ علیه آن پرداختند. ملاها در حالی که در یک دست قرآن کریم را در دست داشتند و در دست دیگر قانون مذکور را، از مردم می پرسیدند کدام یک را قبول دارند و طبعن مردم وابستگی خود را به قرآن اظهار میداشتند و آنگاه ملایان مذکور آنها را به قیام علیه اماناللهخان و اصلاحات او دعوت میکردند(فرهنگ، 1367). این مقاومتها عقبنشینی امانالله را از موضعش در قبال اصلاحات و قانون در پی داشت.
مرحله دوم اصلاحات امانالله با بازگشت وی از اروپا در ماه جون 1928 شروع و تا جنوری 1929 که تاریخ برگشت او از اصلاحات میباشد ادامه یافت. وی که مشاهده تمدن اروپا چشمانش را خیره ساخته بود، در صدد آن شد تا بزرگترین تغییرات را در کمترین مدت وارد کند. شکی نیست که در یک جامعهای عقبماندهای چون افغانستان موضوع قابل تغییر زیاد بود اما وی از آن جمله موردهای را انتخاب کرد که زود به چشم میخورد. مثل تغییردادن لباس سنتی مردم به لباس اروپایی، امتحانگرفتن از ملاها، انتخاب بیرق جدید، تعلیم یکجایی پسران و دختران، تغییردادن روز تعطیل هفته و بالاخره اعلان رفع حجاب با یک حرکت دراماتیک ملکه که در یک مجلس عام برقع را از رویش به دور انداخت. اصلاحات دور دوم امانالله از طرف شهرنشینان به طور نسبی پذیرفته شدند و یا حداقل شورشهای جدی را در شهر به دنبال نداشت ولی واکنش منفی مردم روستاها که همه محافظهکار و سنتی بودند را برانگیخت. چهارصد نفر از علمای دین فتوای کفر شاه را صادر کردند و به تبع آن مردم که بیشتر آنان روستاییان بودند، به شورش علیه شاه پرداختند که برگشت شاه از اصلاحات نیز نتوانست آنها را مرتفع سازد و این شورشها به همراه تشویق بیرونی و ملاها به سقوط حکومت اماناللهخان منتج شد (فرهنگ، 1367).
چپیها، اصلاحات و شورش روستاییان
با به قدرترسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۳۵۷ شمسی موج تازهای از اصلاحات اجتماعی، سیاسی، آموزشی و اقتصادی براساس اندیشههای مارکسیستی در جامعهای سنتی افغانستان آغاز گشت که این اصلاحات، شورش روستاییان و در نهایت سرنگونی نظام و نتایج زیانباری برای افغانستان در پی داشت. اغلب محققان ساختار سنتی اجتماعی در مناطق روستایی افغانستان و نبود کادر های روستایی در صفوف حزب د.خ.ا را از عوامل شکست اصلاحات عنوان کردهاند. در ارتباط با ساختار اجتماعی، عقبماندگی مناطق روستایی و در نتیجه اعمال نفوذ بزرگان محلی، ملاها، خانها و اربابها، عامل مهمی در عدم استقبال روستاییان از انقلاب کمونیستی قلمداد شده است. علت شورشها در مناطق مختلف کشور یکسان نبود. در بسیاری روستاها، نخستین واکنشها نسبت به دولت انقلابی به طور کلی منفی نبود؛ اما انعطافناپذیری و فقدان تجربهای مقامات محلی، به زودی خصومتها را برانگیخت. در برخی مناطق، انتشار نخستین اعلامیه در مورد اجرای قریبالوقوع اصلاحات اراضی به بروز نا آرامیها میانجامید. روستاییان نهتنها نوسازی و اصلاحات حکومت را در عرصههای آموزش، فرهنگ، تامین حقوق زنان و اصلاحات اراضی نپذیرفتند، بلکه آن را ارزشهای وارداتی و کمونیستی تلقی کرده و علیه آن به شورش پرداختند. با هجوم ارتش اتحاد جماهیر شوری، این شورشها بیشتر و سراسری شد. هر روز قریههای بیشتری از حاکمیت دولت خارج میشدند. بررسیهای انتونیو جیوستوزی نشان میدهد که در سال ۱۹۷۸ از ۱۸۵ ولسوالی، ۳۰ ولسوالی آن در دست شورشیهای روستایی و مجاهدین بود؛ در حالیکه یک سال بعد، ۱۷ ولایت و همچنین بیشتر از نیمی از مراکز ولسوالیها و اغلب روستاها عمدتن زیر سلطه مجاهدین بود. و در سال ۱۹۸۰ از ۳۵۰۰۰ روستا، فقط ۵۰۰۰ روستا زیر کنترل حکومت بود. واکنشهای منفی در شهر کمتر بود. تعداد معلمان زن در کابل از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ سه برابر شده بود و حتا در یک شهر سنتی نظیر مزارشریف در سال ۱۹۹۰، ۴۳ معلم لیسه از میان ۴۶ تن، زن بودند. در بخش صنعت تعداد زنان مشغول به کار در کابل تا سال ۱۹۸۶ پنج برابر شد. در مجموع در سال ۱۹۸۶ حدود ۲۷۰۰۰۰ زن شغلهای مختلفی داشتند در حالیکه در سال ۱۹۷۹ تنها ۵۰۰۰ زن مشغول به کار بودند. اما در مناطق روستایی، تقریبن هر نوع فعالیت در عرصه آزادی زنان و آموزش علوم عصری پس از سال ۱۹۷۹ متوقف شد. حتا در روستای نمونهای شینه که ۲۳ نفر عضو حزب داشت و مردان این قریه با استدلال فراوان آموزش زنان را پذیرفته بودند، از میان کل ۵۰۰۰ ساکنان آن، تها ۱۰ زن در دوره سوادآموزی شرکت کرده بودند. تلفات معلمان پس از ۱۹۷۹ افزایش پیدا کرده بود. طوری که تنها در بهار ۱۹۸۳ بیش از ۱۰۰ معلم در ولایتها و ولسوالیها به قتل رسیدند. درمجموع تا اکتبر ۱۹۸۶ بیش از ۲۰۰۰ معلم توسط مجاهدین کشته شدند و ۲۰۰۰ مکتب تخریب شد. در بین خانوادههای روستایی این اندیشه وجود داشت که تعلیمات عصری سبب گمراهی جوانان میگردد. از نظر این گونه خانوادهها، اگر مکتبیبودن با کفر مترادف نبود، لاقل نوعی گمراهی و دوری از دین را تداعی می کرد، زیرا آنان کمونیزم را زادهای تعلیمات همینگونه مکتبها میدانستند. پرچمیها با احتیاط بیشتری در راه اصلاحات گام برداشتند. در سال ۱۹۸۷ اسلام دین رسمی افغانستان اعلام شد، در سال ۱۹۸۶ رژیم ادعا کرد که تعداد ملاهای حقوق بگیر از ۱۱۵۰۰ به ۱۶۰۰۰ تن رسیده است. (جیوستوزی، 1386).
حکومت پرچمیها با وجود درک وضعیت اجتماعی و برگشت از اصلاحات بازهم نتوانست از فروپاشی نظام به دست مجاهدین که از روستا آمده بودند، جلوگیری کند.
اصلاحات پس از 2001 و ظهور دوباره طالبان
با حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان و رویکار آمدن حکومت دموکراتیک بار دیگر نوسازی و اصلاحات، البته این بار بر اساس ارزشهای دموکراتیک آغاز شد. اینبار موج نوسازی، بسیاری از روستاها را نیز درنوردید. مردم در انتخابات شرکت کردند، آموزش علوم عصری در بسیاری از روستاها ترویج شد، تعداد قابل توجهی از دختران و پسران، برای کار و آموختن به شهرها میآمدند و با اندیشههای نو دوباره به روستاها برمیگشتند. زنان در انتخابات پارلمانی شرکت کردند و بسیاری از زنان در عرصههای نظامی، اداری، رسانهها و غیره مشغول به کار شدند. رسانهها و آموزش نقش مهمی در ترویج فرهنگ جدید و اندیشههای نو ایفا کردند. حکومت ظاهرن تلاش زیادی برای پرکردن این شکاف انجام داد. اشرف غنی در یکی از سخنرانیهای خود بیان کرد که: ” یا شهر را به روستاها میبریم و یا روستاها را به شهر میآوریم.” اما این پروسه به طور یکسان در تمام ولایتها و روستاها جریان نیافت. هنوز هم بسیاری از روستاییها، دموکراسی را به مثابهای کفر تلقی می کردند و نگاه بدبینانه به آن داشتند. مجاهدین که روستاییهای قبلی و شهرنشینان فعلی بودند، گاهن با استفاده از امکانات دموکراتیک علیه نوسازی و اصلاحات میایستادند. بسیاری از روستاهای جنوبی افغانستان همچنان سنتی باقی ماند. گروه طالبان که با حمله آمریکا در سال 2001 سرنگون شده بودند، بعد از سال 2004 که شکل ایدیولوژِیک به خود گرفته بود، با حمایت کشورهای همسایه و منطقه دوباره در روستا ظاهر شدند و به فعالیت علیه حکومت پرداختند. طالبان پس از دو دهه توانستند با حمایت سربازان روستاهای سنتی که شهر را نماد شرارتها میدانستد و با تمام ارزشهای مدرنیته ضدیت داشتند، دوباره به قدرت برسند، و با عملکردهای خود یکبار دیگر قدرتنمایی روستا را علیه شهر به نمایش بگذارند. در مورد خاستگاه طالبان بین کارشناسان داخلی و خارجی اتفاق نظر وجود دارند که طالبان یک گروه روستاییاند. محیط تربیتی طالبان، مدارس دینی پاکستانیاند. مدارسی که به دلایل چون فقر و عدم اعتماد مردم روستایی به مکاتب عصری، توانستهاند از مناطق روستایی افغانستان سربازگیری کنند. محیط تربیتی طالبان چه در روستا و چه در مدارس دینی به شدت ضد مظاهر شهری عمل کردهاند. در روستاهای ولایتهای جنوبی که خارج از کنترل حکومت بودند، دهها باب مکتب به آتش کشیده شدند و دختران و پسران اجازه رفتن به مکتب و دانشگاه را نیافتند. در دوره قبلی طالبان نیز، ملامحمد عمر غوث در پیوند به بستهشدن دروازههای دانشگاهها و مکتبها، در دیدار با هیاتی از سازمان ملل متحد مشکل طالبان را در این رابطه به سادگی بسار چنین بیان کرده بود: ” ما با افراد نظامی خویش تعهداتی داریم که از آن جمله، یکی ممانعت از کار و تحصیل زنان است. اگر ما این تعهدات را نقض کنیم، نظامیان، خطوط جبهه را رها کرده و به روستاهای خود باز خواهند گشت. بنابر این تا زمانی که مخالفین در برابر ما قرار دارند و برای جنگ با آنان، نیاز به جنگجویان دهات و قبایل است، ما مجبور به ادامه این سیاست هستیم.” (مژده، 1382).
طالبان هنوز با ایدیولوژی روستایی و ضد شهری خود سربازان خود را نگه داشتهاند و تغییر سیاست آنها میتواند گروه دیگر روستایی را در برابر آنان قرار دهند. پس به جای بردن ارزشهای شهری به روستا، روستاساختن شهر را انتخاب کردهاند.
نتیجه گیری
با وجود تمام موانعی که سدراه نوسازی در افغانستن بوده است، شکاف شهر و روستا نیز یکی از مهمترین عاملهای بازدارندهای نوسازی و اصلاحات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده است. شکاف شهر و روستا که آن را میتوان در قالب شکاف سنت و مدرنیته نیز تبیین کرد، نهتنها باعث انقلابهای روستایی شده است، بلکه رشد بنیادگرایی و افراطگرایی دینی را نیز به دنبال داشته است. حکومتهای که در افغانستان رویکار آمدهاند به دلیل محافظهکاری، شتاب، عاملهای جغرافیایی، تنوع قومی و فرهنگی، دخالت کشورهای همسایه و منطقه و بالاخره نگاه پروژهای به این مساله، نتوانستند این شکاف را پر سازند. گروه طالبان که فعلن حکومت رادر دست دارند و اکثر سربازان آن را روستاییان تشکیل میدهد، یکبار دیگر پیروزی روستا را بر شهر به نمایش گذاشتند. با وجود فشارهای زیاد بینالمللی روی این گروه، آنها نمیخواهند به اصلاحات دورهای حکومت قبلی برگردند. چشمانداز روشنی جهت پایان تناوب شورش روستاییان علیه شهرها در افغانستان، دستکم در میانمدت متصور نبوده و این تناوب زمانبر خواهد بود، اگر از این شکاف کاسته نشود.
نویسنده: مرتضی میهن دوست
منابع:
• جیوستوزی، آنتونیو، ترجمه اسدالله شفایی، افغانستان: جنگ، سیاست و جامعه، تهران، نشر شریعتی، 1386
• فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، 1367
• مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، تهران، نشر نی، 1382
• هنتینگتون، ساموییل، ترجمه محسن ثلاثی، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، تهران، نشر علم، 1382