سلام جناب عبدالقدیر عالمی!
رسم ادب ایناست که خود را اندکی معرفی کنم، تا باشد چنین خیال نکنید که این نامه از کدام باب مخفیِ عالم ناسوت به آدرس شما آمده است.
در یک کلام من یک هزارهی هزارتکهام که در حومهی شهر کابل دفن شده است.
من ناصح نیستم، که بساط پند و اندرز پهن نمایم، فقط میخواهم چند نکته را درباب رفتار و گفتار اخیر تان خدمت شما عرض کنم.
شمشیر استبداد، سالهاست که بر گردن ملتی به اسم هزارهاست. حکام ظالم، پس از امیرعبدالرحمان، هر یک به نوبت خود، خونهای بی شماری ریخته و هزاران انسان هزاره را به بردگی در بازارهای حذف فروختهاند. ملتی که تا قبل از عبدالرحمان خان در اکثریت در این جغرافیایی به نام افغانستان ساکن بودند.
خود شما بهتر میدانید که حذف سیستماتیک، تبعیض، غضب زمین، کوچانیدن از سر زمینهای آبایی، بازداشتها و قتلهای دستهجمعی در اثر انتحار و انفجار تا همین امروز در افغانستان جاریست.
از شما میپرسم که در این روزگار چه حاجتی به انورپروری و مداحیست که بر منبر موعظه که سنت حکیمانهی صالحان و ناصحان است، شعر می سرایید؟ آیا سکوت بهتر نیست؟ وقتی هیچ کاری از شما ساخته نیست؟
جناب آقای عبدالقدیر عالمی! شما میدانید که نقد دکانداران مذهب و حاکمان دست نشانده مجاز نیست. اگر سخن رانده شد، سر از تن جدا شد. محتسبان و مدعیانی که در پیِ حفاظت و صیانت ملتی برآمدند که سالها پابرهنه در مغارهها علفهای وحشی جویدهاند، سرک و پل و پلچک و خانه و مسجد و قرآن سوختاندن، زنان از تحصیل و کار منع کردن، حکم قتلهای صحرایی صادر کردند، سرهای هزاره را در جلریز و شاهراههای هزارستان بریدند و بر طفل تازه متولد شده هم رحم نکردند؛ هیچ خانهای بدون عزا باقی نماند، مگر چنین مداحی نمک بر زخمهای آنها نیست؟
زين کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نيز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
جناب قدیر عالمی! روشن بسازید که منبع درآمد تان چیست؟ شکمهای فربه شدهیتان حکایت از چه میکند؟ طلبهها، منبع درآمد شان از کجاست؟ مگر همین مردم که کشتهها دادند و زخمها خوردند، از پول همین مردم به جا و مقام نرسیدهاید؟ مگر وجوهات شرعی همین مردم دربهدر و زخمخورده و آواره نبود که برایتان سراریز شد و با همین پول سه وعده غذای تان سالها تامین نشده؟ آیا فکر این را کردهاید که روزی این پول ها به آدرس تان نیاید؟ باور کنید دیگر گداییگر بیش نیستید!
آیا واجب است که به مداحی تزویرگرایان، خرقهپوشان، ریاکاران، زهدفروشان، محتسبان، قارونها و عبوسهای روزگار برآمدهای؟
همه میدانیم که دیانت را این جماعت بهانهای برای خشونت کردهاند. به قول دکتر سروش اسلام مگر تنها تازیانه دارد که بر پشت و پهلو تازیده شود؟ یا شرینی و حلوا ندارد؟
همهای ما میدانیم که جماعت حاکمِ جابر که حتا بر نفس کشیدن ما هم دخالت میکند، به قانون خلقت دست میزنند و کشور را در ماتم، خرافه و ریا غرق و به کشتارگاه تبدیل کردهاست. بدانید که این جماعت هوشتان را دزدیده و برایتان جلوهها میفروشد و عشوهگری میکند. به قول دکتر سروش درس غلامی و غمناکی به مردم میدهند و بزر تقلید و تذویر و نفرت می پراکنند.
جناب عالمی میدانید که نه این حکومت مردمسالار است و نه مردم هزاره حقمدار، فقط رابطهی ملت و حکام، همان رعیت و سلطان ظالم است.
سعدی گفته است که دو چيز حاصل عمر است: نام نيک و ثواب.
بر منبر موعظهات اکتفا کن و از پول وجوهات مراقبت کن، کمتر به شکمات برس تا عزت دنیوی و فلاح اخروی نصیبات شود.
نام نیک یک عالم به زهد و معنویت است. همچون بلوک آویزان بر گردههای تَرکخوردهی ملت نباش و نمک بر جراحتها نپاش!
سخن من و امثال من این است که چهرهی خوش و خندان و شرینیِ معنویت و فلاح اسلام باشید. گر در پی احقاق حقوق ملت رنج دیده و شکسته کاری نمی توانید، دندان روی جیگر بگذار، کاری نکنید که نامتان در زمرهی بانیان و حامیان قرائتهای بنیادگرایی و فاشیستی در اسلام رقم بخورد.
آخرین کلام من است که به قول امام غزالی «سقف معشیت را به ستون شریعت نزنید!»
والسلام!