اگر به آمار ارزش کل کالاها و خدمات یعنی تولید ناخالص داخلی جهان در هزار سال گذشته نظر اندازید، متوجه خواهید شد که تقریبان تمام انباشت ثروت جهان در ۲۰۰ سال گذشته بوجود آمده است. قبل از سال ۱۸۰۰ میلادی نیز نشانههای رشد در برخی مناطق وجود داشت. اما تنها در دو قرن اخیر رشد بصورت انفجاری شروع شد و بدون وقفه ادامه پیدا کرد. طی نیم قرن اخیر در بسیاری از کشورها فقر کاهش یافته است. طول عمر مردم بیشتر شده و سالم زندگی میکنند. امکانات بهداشتی بیشتر شده است، نرخ با سوادی افزایش یافته، میزان خشونت کم شده و مشارکت افراد در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیشتر، و زنان نیز در تمام عرصه ها سهیم و تبدیل به یک نیروی انسانی شدند.
اما این اتفاق فراگیر و سراسری نیست. پرسش اصلی این است که چرا برخی کشورهای مثل افغانستان و هایتی فقیر مانده است و در حالیکه اکثر کشورها در مسیر رشد و توسعه قرار گرفته، پس عوامل رشد و توسعه چیست؟
این یکی از پر تکرارترین پرسشهای مهم در علم اقتصاد است که به ازای هر اقتصاد دان برای آن پاسخ وجود دارد. « دارون عجم اوغلو» در کتاب « چرا ملت ها شکست میخورند» مینویسد که ایجاد نهادهای داخلی در روند رشد و توسعه فوق العاده اثرگذار است.
«جفری ساکس» در کتاب « پایان فقر» به این باور است که کمک های بین المللی باعث رشد و توسعه در یک کشور می شود.
اگر این گزاره درسته باشد، پس چرا طی دو دهه کمکهای سیل آسای جهان در افغانستان باعث رفاه نشد و چرا تا هنوز مردم افغانستان در تله فقر گرفتار است.
« مارک کویاما» نویسنده کتاب « چگونه جهان ثروتمند شد» جغرافیا، نهادها، فرهنگ، جمعیت شناسی و استعمار را مورد بررسی قرار داده و این پنج عامل را باعث رشد بیان میکند.
« استفان درکان» در کتاب « قمار روی توسعه » مینویسد کشورهای موفق در مسیر توسعه، ترکیبی از سیاستهای متفاوت را دنبال کرده اند و نمیتوان فرمول واحدی برای این موضوع نوشت.
برخی دولتهای موفق بر مدیریت پس انداز داخلی تمرکز کرده اند، در حالیکه عدهای دیگر تمرکز خود را بر سرمایه گذاری خارجی گذاشته اند. برخی صادرات را هدف قرار داده اند و برخی دیگر بر زیرساختهای مانند آموزش همگانی و بهداشت تمرکز کرده اند. «درکان» باور دارد که « ثبات اقتصاد کلان» در روند توسعه تمام کشورهای موفق نقش محوری دارند، آنها در زیرساختهایی مانند بهداشت و آموزش سرمایهگذاری کرده اند. منابع طبیعی خود را مدیریت کرده و محیط معقولی برای رشد بخش خصوصی فراهم آورده اند. اجازه داده اند نظام بازار با نظارت معقول دولتی تعیین کننده روند اقتصادی باشد.
« میلتون فریدمن» اقتصاد دان برجسته آمریکایی باور دارد که « بازار آزاد » به بهبود دموکراسی منجر میشود. پرسش مطرح میگردد که آیا استقرار دموکراسی نیازمند بازار آزاد است یا بازار آزاد تنها زمان شکل میگیرد که یک نظام دموکراتیک مستقر باشد؟
تجربه کشور ها در این زمینه متفاوت بوده است، برخی دارای نظام بازار آزاد بوده در حالی که نظام سیاسیاش غیر دموکراتیک بوده است. مثلن چین و یا مصر در زمان حاکمیت حسنی مبارک در سال ۱۹۹۰ میلادی، اما هند گرفتار یک اقتصاد کاملن بسته بوده در حالی که دارای نظام سیاسی نسبتن دموکراتیک بود. اما نظام بازار آزاد نمیتواند رقابت خود را در بلند مدت تحت حاکمیت یک نظام اقتدار گرا حفظ کند. پس استقرار دموکراسی و نظام دموکراتیک مقدم است. تعهد و اراده نخبگان هر جامعه از هر چیز مهم تر است. اگر نخبگان و رهبران افغانستان از کنفرانس بن به بعد تعهد و اراده قوی برای استقرار دموکراسی و نظام دموکراتیک میداشت و همچنان استفاده درست از کمکهای بینالمللی در طی دو دهه صورت میگرفت بدونشک ۱۵ اگست ۲۰۲۱ اتفاق نمیافتاد و سیمای مردم افغانستان در جهان اینقدر آواره و بیچاره و فقیر نمیبود. فساد و رانتخوری و حیف و میل کمکهای جهانی توسط رهبران و نخبگان افغانستان از عدم اراده و تعهد ملی شان نسبت به مردم و آینده افغانستان بود.
براینکه درجه عقب ماندگی و فاصله توسعه نیافتگی افغانستان را با کشورهای صنعتی و توسعه یافته و در حال توسعه اندازه گیری کنیم باید برخی از شاخصها را مورد بررسی قرار دهیم.
۱. درآمد سرانه: این شاخص میانگین درآمد هر نفر در کشورها را نشان میدهد. هرگاه مجموع درآمد یک کشور یا (GDP) در یک سال را بر جمعیت کشور تقسیم کنیم، سهم هر نفر بدست میآید. نتایج مطالعات نشان میدهد که تقریبن تا سال ۱۸۲۰ اقتصاد در نقاط مختلف جهان راکد بوده و تحولات مهم اقتصادی بعد از آن زمان اتفاق افتاد است. هرچند برخی زودتر و برخی دیرتر به قافله رشد اقتصادی پیوسته اند.
طی نیم قرن اخیر تحولات جدی رشد و توسعه در کشورها پدید آمده است. اما در برخی نقاط جهان و برخی کشورها این تغییرات محسوس نیست. میانگین درآمد سرانه در جهان ۱۲۵۰۰ دالر است، میانگین درآمد سرانه در کشورهای توسعه یافته و صنعتی ۳۰۰۰۰ دالر است. ایالات متحده آمریکا، آلمان، چاپان، کانادا، بریتانیا کشورهای صنعتی و توسعه یافته هستند. میانگین درآمد سرانه در کشورهای در حال توسعه ۵۰۰۰ دالر است. در کشورهای درحال توسعه نابرابری بیشتر است و افراد ثروتمند اغلب درآمد های بسیار بالای دارد که میانگین را منحرف میکند. برازیل، هند، مکزیک، اندونزی، آفریقای جنوبی، عربستان، ایران، ونزویلا کشورهای درحال توسعه هستند. بنابراین افغانستان با درآمد سرانه ۳۶۰ دالر و در خوشبینانهترین حالت سالها قبل ۵۸۰ دالر نه در زمره کشورهای توسعه یافته جهان است و نه در زمره کشورهای درحال توسعه بلکه افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان محسوب میشود. طبق برخی تخمینهای آماری متوسط درآمد سرانه کشورهای توسعه یافته مثل ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در سال ۱۸۵۰ میلادی در حدود ۵۰۰ دالر بوده است. پس با مقایسه شاخص درآمد سرانه افغانستان بیشتر از یک و نیم قرن از کشورهای توسعه یافته فاصله دارد. یعنی عقبگرد و میزان عقب ماندگی افغانستان از کشورهای توسعه یافته در حدود ۱۷۴ سال است. یا به عبارت واضح تر درآمد سرانه کشور افغانستان در سال ۲۰۲۳ برابر است با درآمد سرانه آمریکا در سال ۱۸۵۰ میلادی.
همچنین طبق برآوردهای آماری درآمد سرانه کشورهای درحال توسعه نظیر هند، چین، آفریقای جنوبی و برازیل در سال ۱۹۷۵ در حدود ۵۰۰ دالر بوده است که با این مقایسه باز هم افغانستان نیم قرن از کشورهای درحال توسعه فاصله دارد.
۲. امید به زندگی: مردم هر کشور بصورت متوسط چند سال عمر میکند، مشخص است که در هر سنی احتمال مرگ وجود دارد. اما میتوانیم یک « طول عمر احتمالی» برای هر جامعه و در هر زمانی محاسبه کنیم. این کمیت « امید به زندگی » نامیده میشود. دقت کنید که امید به زندگی یک موضوع روان شناختی و مرتبط به میزان امید و آرزوهای انسانها در زندگی نیست، امید به زندگی فقط به طول عمر اشاره دارد. امید به زندگی یکی از دادههای است که میتواند میزان بهداشت و سلامت و تغذیه سالم در یک جامعه را نمایش دهد. هرچه سطح رفاه و سلامت بالاتر باشد، مردم یک جامعه به عمر طولانی دست مییابد. تا قبل از سال ۱۸۷۰ طول عمر متوسط هر انسان کمتر از ۳۰ سال بوده است با پیشرفت علم پزشکی و یافتن علاج بسیاری از بیماریها این عدد اکنون به ۷۳ سال رسیده است. آدم ها ممکن در زندگی علایق و سلایق و انتخابهای متفاوت داشته باشند. اما درآمد مناسب و سلامتی دو عنصر مشترک بین تمام انسانها است و همگی دوست دارند این دو را در زندگی اش داشته باشند. هیچ انسان عاقلی مخالفت با درآمد بیشتر و صحتمندی ندارد. فراموش نکنیم که بین درآمد، سلامتی و امید به زندگی رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد. هرقدر درآمد افراد بیشتر باشد، چون تغذیه سالم دارد بنا از سلامتی و طول عمر بیشتر برخوردار است.
میانگین امید به زندگی در جهان ۷۳ سال است، اما متوسط امید به زندگی در کشورهای توسعه یافته ۸۰ سال میباشد اما امید به زندگی مردم افغانستان ۶۲ سال میباشد. یعنی ۱۱ سال کمتر از متوسط مردم جهان، مردم افغانستان عمر دارد و ۱۸ سال کمتر از کشورهای توسعه یافته عمر دارد. این شاخص نشان میدهد که وضعیت تغذیه، بهداشت و سلامت در افغانستان فوق العاده وخیم است و میزان مرگ و میر کودکان هم در افغانستان قابل نگرانی است.
۳. سواد: منظور از سواد مهارت خواندن، نوشتن و فهمیدن یک متن کوتاه و ساده میباشد. ۲۰۰ سال قبل یعنی سال ۱۸۲۰ تنها ۱۲٪ بزرگسالان جهان سواد داشتند اما امروز برعکس تنها ۱۴٪ در جهان بیسواد هستند. نرخ باسوادی را میتوان به راحتی اندازه گرفت، درصد بزرگسالان که میتوانند متنهای ساده را بخوانند، بنویسند و بفهمند. نرخ باسوادی، بهترین شاخص برای سنجش سطح آموزش در کشورها است. بهبود اقتصاد و سلامت یک جامعه بدون ارتقاء سواد ممکن نیست. تقریباً در ۵۰ سال گذشته در هر ۵ سال ۴٪ نرخ باسوادی در جهان اضافه شده است و مشکل بیسوادی در اغلب کشورهای جهان حل شده است. در اروپا و آمریکای شمالی میزان باسوادی ۱۰۰٪ است. نرخ باسوادی در افغانستان ۳۶ درصد است. یعنی ۵۰ درصد فاصله دارد با جهان از لحاظ سواد. در جهان نرخ سواد ۸۶ درصد است. کشورهای توسعه یافته در ابتدا روی آموزش و سواد سرمایهگذاری کرده اند. آموزش یکی از عناصر تعیین کننده رشد و توسعه در هر جامعه محسوب میشود. فعلن در افغانستان گروه حاکم است که اصولاً مخالفتاش با آموزش مدرن و آموزش دختران است. زنان و دختران در حاکمیت طالبان حق آموزش در مکاتب و دانشگاه ندارند.
زمانیکه پالیسی گروه حاکم، ضد آموزش و ضد سواد نیم از جمعیت یک کشور باشد از همین حالا میتوان میزان عقب گرد و زوال و بدویت نسل های آینده را پیش بینی کرد. ممانعت زنان و دختران از آموزش خود نشان میدهد که از لحاظ سواد و آموزش فاصله این « شیر آباد» با جهان چقدر است.
۴. توسعه سیاسی: کشورهای توسعه یافته و مدرن معمولن با یک سیستم حکومتی دموکراتیک اداره میشوند که شهروندان حق رای، حق آزادی، حق اعتراض دارند و دارای نهادهای دموکراتیک هستند و ثبات سیاسی، احترام به حقوق بشر و حاکمیت قانون از ویژگیهای کشورهای توسعه یافته و مدرن هستند. در کشورهای توسعه نیافته فقدان آزادی، سیستم غیر دموکراتیک و اداره کشور توسط یک گروه قومی و مذهبی صورت میگیرد.
« فوکویاما » در کتاب « نظم و زوال سیاسی » برای برپایی یک نظم سیاسی مطلوب وجود سه نهاد را الزامی میشمارد. این سه نهاد عبارتند از « دولت»، « حاکمیت قانون » و « سازوکارهای پاسخگو بودن» است. دولت یک نهاد متمرکز مبتنی بر سلسله مراتب است که مشروعیت انحصار بکارگیری زور بروی یک محدوده مشخص سرزمینی دارد. دولتهای مدرن به دنبال پیگیری منافع و مصالح عمومی جامعه بجای پیگیری منافع شخصی حاکمان هستند. در نتیجه تفاوت دولت مدرن با دولت های پیشامدرن و سنتی نوع مواجهه دولت ها با شهروندان اش است. به باور فوکویاما در دولتهای مدرن نوع برخورد با شهروندان غیر شخصی است به عبارتی دیگر دولتها موظف است تا بدون درنظر گرفتن منافع حاکمان و بدون در نظرگرفتن وفاداری و علایق سیاسی شهروندان پیگیر منافع عمومی جامعه باشد. حال آنکه دولتهای پیشامدرن و سنتی برخلاف این امر به دنبال پیگیری منافع شخصی، خانوادگی و قبیلوی حاکم هستند. فوکویاما حاکمیت قانون را مجموعه قواعد رفتاری در نظر میگیرد که پیرو یک اجماع گسترده به دنبال محدود کردن قدرت تمام بازیگران سیاسی از جمله سلاطین، روسای جمهور و نخست وزیران است.
منظور فوکویاما از سازوکار های پاسخگو بودن، همان نوع واکنش حاکمان به منافع کل جامعه است. یا به عبارت دیگر حاکمان به چه اندازه در قبال پیگیری منافع کل جامعه یا همان «خیر عمومی» بجای منافع شخصی و قبیلویشان احساس مسئولیت میکنند. امر ی که در جهان امروز بیشتر به دموکراسی، برگزاری انتخابات شفاف در جهت نظارت بر عملکرد حاکمان از طرف شهروندان صورت میگیرد.
حال پرسش این است که چرا برخی کشورها بین این سه نهاد تعادل برقرار کرده مثل دانمارک و اکثریت کشورهای توسعه یافته و در نتیجه نظم سیاسی حاکم در کشورهای توسعه یافته، یک نظم کارآمد، با ثبات و کنترل شده است. اما برخی کشورهای دیگر بین این سه نهاد تعادل برقرار نتوانسته مثل افغانستان و هایتی و لیبی. امروز حتی فاسدترین دیکتاتور های مثل ملاهبتالله رهبر طالبان ادعا نمیکنند که کشور ملک شخصی خودش یا قوم و قبیلهاش است، بلکه ادعا دارند که به دنبال منافع کل جامعه هستند.
دولت های پیشامدرن و سنتی جلوههای ظاهری دولت مدرن مانند نظام حقوقی، بروکراسی و انتخابات را برای خود اختیار کرده اند اما از این نهادها برای پیگیری منافع شخصی خود و قوم و قبیله بجای پیگیری منافع همگان بهره می برند. دقیقا حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی در ظاهر حامی انتخابات و دموکراسی و حاکمیت قانون و امثال اینها بودند. اما انتخابات را مهندسی میکردند، حاکمیت قانون را دور میزدند و ما شاهد استانهای درجه یک و درجه دو و درجه سه بودیم. هرگاه نهادهای سیاسی و اقتصادی مطابق انتظارات حامد کرزی و اشرف غنی رانت ارایه نمیکردند خواهان تغییر آن نهاده میشدند. موافقت نامه دوحه چون برای قدرت غنی تهدید بود و میترسید از اینکه در قدرت سهم اقوام غیر پشتون بیشتر شود، حتی حاضر به بیثباتی سیاسی و فروپاشی نظام گردید و قدرت را یک دست به گروه طالبان تسلیم کرد. اگر توسعه سیاسی را در سیمای ملاهبتالله و یا هم اشرف غنی و کرزی ببینیم متوجه میشویم که کارکرد سه نهاد دولت، حاکمیت قانون و سازو کارهای پاسخگو بودن چگونه است و چقدر از جهان فاصله داریم.
از سایر شاخصها میگذریم اگر کسی علاقمند تحقیق است فقر چند جانبه، امنیت غذایی، آلودگی هوا، دسترسی به آب صحی آشامیدنی، نابرابری درآمدی و جنسیتی و بخش تحقیق و پژوهش و فناوری افغانستان را با کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه مقایسه نمایند و در خواهد یافت که میزان عقب ماندگی ما به چه پیمانه است.
در این نوشته نشان دادم که فاصله ما از جهان از نگاه ثروت اقتصادی، توسعه اجتماعی مثل امید به زندگی، سواد و آموزش و توسعه سیاسی به چه اندازه است.
رجب علی احمدی تحلیلگر اقتصادی